یه دختر چشم زاغ

ساخت وبلاگ
تا حالا به روح فک کردین؟ به روحتون؟

تعریفتون از روح چیه؟

چه تصوری ازش دارین؟

اصلا شده فک کنین از کجا اومدین؟ جدی فک کرردنااا.. مطالعه داشتین؟ اطلاعات؟ یا شاید حتا دریافتای درونی؟ 

 

یه دختر چشم زاغ...
ما را در سایت یه دختر چشم زاغ دنبال می کنید

برچسب : روووح, نویسنده : minnmanama بازدید : 139 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:38

7 تا بچه قد و نیم قد اتاقو گذاشته بودن رو سرشون. رفتم تو تا هم وسایل آرایشمو نجات بدم و هم بگم آرومتر خونرو زیرو رو کنن! یه چشم گفتن و البته که باز مشغول شدن ولی آرومتر... داشتم موهامو برس میکشیدم که از تو آینه دیدم نشسته رو تخت، بی خیالِ بازی و بچه ها زل زده به من.. میگم آیهان پسری ِ من؟  چیه؟ چرا داری اینجوری نگام میکنی؟ بدو اومد، واستاد جلوم میگه صورتتو بیار پیش صورتم..خم شدم دقیقا کنارش؛ میگم خب؟ با تعجب میگه چشای تو چرا انقد شبیه منه؟! خندم گرفت ازون قیافه مبهوت و متعجبش :)  میگم خب آره، چشای تو کپی باباته.. چشای منو باباتم شبیه هم.. خب توام شبیه من میشی دیگه... روشو کرد بهم بازم با دقت ز یه دختر چشم زاغ...
ما را در سایت یه دختر چشم زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minnmanama بازدید : 130 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:38

* دیروز یه ساعت تمام نشسته بودم پشت سیستم، هی داشتم رزومه سند میکردم! این روزا کلا شغلم اینه... * بابای دوستم یه توله سگ خریده. قصدش حضور یه سگ نگهبان تو خونشون بوده ولی وقتی میره که سگو بیاره این سگ کوچولوی بامزرو دیده و نتونسته دل بکنه! قرارِ بزرگ بشه و بعد نگهبان :) رفتم خونشون.. من تا حالا با یه سگ انقد از نزدیک ارتباط نداشتم! همیشه سگ (و کلا حیوونارو) دوس داشتم ولی وقتی دوست جان گف نمترسی؟ گفتم نمیدونم! واقعانمیدونستم ازش می ترسم یا نه! اولش اون از من ترسید :)) بعد کم کم اومد طرفم و پاهامو بو کرد، در واقع کتونیامو! ولی وقتی نشستم و دوباره در رفت.. بعد که دستمو بردم طرفش یواش یواش اومد جلو یه دختر چشم زاغ...
ما را در سایت یه دختر چشم زاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : minnmanama بازدید : 181 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 6:38